خوش آمدید به وقتی آنجا بودم، یک پروژه تاریخ شفاهی جدید از در ماشینهایی که به آنها اعتماد داریم پادکست در آن داستان هایی از چگونگی پیشرفت در هوش مصنوعی و محاسبات ، به قول افرادی که شاهد آن بودند ، ارائه می شود. در این قسمت اول ، ما با جوزف آتیک آشنا می شویم – که به ایجاد اولین سیستم تشخیص چهره تجاری تجاری کمک کرد.
وام:
این قسمت توسط جنیفر استرانگ ، آنتونی گرین و اما چیلکنز با کمک لیندسی موسکاتو تهیه شده است. این توسط مایکل ریلی و مت هونان ویرایش شده است. این آهنگ توسط Garret Lang ، با طراحی صدا و موسیقی توسط Jacob Gorski ترکیب شده است.
رونوشت کامل:
[TR ID]
جنیفر: من جنیفر قوی هستم ، مجری برنامه در ماشینهایی که به آنها اعتماد داریمبه
من می خواهم در مورد موضوعی که مدت کوتاهی در پشت صحنه روی آن کار کرده ایم ، به شما بگویم.
نامیده می شود وقتی آنجا بودمبه
این یک پروژه تاریخ شفاهی است که شامل داستان هایی درباره چگونگی پیشرفت در هوش مصنوعی و محاسبات است … که توسط افرادی که آنها را مشاهده کرده اند بیان شده است.
جوزف آتیک: و وقتی وارد اتاق شدم ، صورتم را دید ، آن را از پس زمینه بیرون کشید و این جمله را بیان کرد: “من یوسف را می بینم” و آن لحظه بود که موهای پشت … احساس می کردم اتفاقی افتاده است. ما شاهد بودیم.
جنیفر: ما کار را با مردی شروع می کنیم که به ایجاد اولین سیستم تشخیص چهره که از نظر تجاری مقرون به صرفه بود کمک کرد … در دهه 90…
[IMWT ID]
من جوزف آتیک هستم. امروز ، من رئیس اجرایی ID برای آفریقا هستم ، یک سازمان بشردوستانه که بر ارائه هویت دیجیتالی به مردم آفریقا تمرکز دارد تا بتوانند به خدمات دسترسی داشته باشند و از حقوق خود استفاده کنند. اما من همیشه در زمینه بشردوستانه نبوده ام. پس از دریافت دکترا در ریاضیات ، همراه با همکارانم پیشرفت های اساسی را انجام دادیم که منجر به اولین تشخیص تجاری تجاری شد. به همین دلیل است که مردم از من به عنوان بنیانگذار تشخیص چهره و صنعت بیومتریک یاد می کنند. وقتی ما در موسسه مطالعات پیشرفته در پرینستون مشغول تحقیق بودیم ، الگوریتم نحوه تشخیص مغز انسان در تشخیص چهره های آشنا مشخص شد. اما این ایده ای نداشت که چگونه می توانید چنین چیزی را پیاده سازی کنید.
این دوره طولانی ماه ها برنامه ریزی و شکست و برنامه نویسی و شکست بود. و یک شب ، صبح زود ، در واقع ، ما به تازگی نسخه ای از الگوریتم را نهایی کرده بودیم. ما کد منبع را برای گردآوری به منظور دریافت کد اجرا ارسال کردیم. و ما بیرون رفتیم ، من بیرون رفتم تا به دستشویی بروم. و بعد وقتی به اتاق برگشتم و کد منبع توسط دستگاه کامپایل شده بود و برگشته بود. و معمولاً پس از گردآوری ، آن را به طور خودکار اجرا می کند ، و هنگامی که وارد اتاق شدم ، یک انسان را دید که در حال حرکت به داخل اتاق بود و صورت من را مشاهده کرد ، آن را از پس زمینه بیرون کشید و چنین گفت: “من یوسف را می بینم.” و آن لحظه ای بود که موهای پشت – احساس می کردم اتفاقی افتاده است. ما شاهد بودیم. و شروع کردم به تماس با سایر افرادی که هنوز در آزمایشگاه بودند و هر یک از آنها به اتاق می آمدند.
و می گفت: “من نورمن را می بینم. من پل را می دیدم ، یوسف را می دیدم. ” و ما به نوبت به دور اتاق می دویدیم تا ببینیم چند اتاق می تواند در اتاق پیدا کند. این لحظه ای از حقیقت بود که می توانم بگویم چندین سال کار در نهایت منجر به دستیابی به موفقیت شد ، هر چند از لحاظ نظری ، هیچ پیشرفت اضافی لازم نبود. فقط این واقعیت که ما نحوه پیاده سازی آن را فهمیدیم و سرانجام دیدیم که این قابلیت در عمل بسیار بسیار سودمند و رضایت بخش است. ما تیمی را توسعه داده بودیم که بیشتر یک تیم توسعه دهنده بود ، نه یک تیم تحقیقاتی ، که بر قرار دادن همه این قابلیت ها در یک پلتفرم کامپیوتر متمرکز بود. و این تولد بود ، واقعاً تولد تشخیص چهره تجاری ، من می گویم ، در سال 1994.
نگرانی من خیلی سریع شروع شد. من آینده ای را دیدم که با افزایش دوربین ها در همه جا و کالایی شدن رایانه ها و بهتر و بهتر شدن توانایی پردازش کامپیوترها جایی برای پنهان شدن وجود نداشت. بنابراین ، در سال 1998 ، من به صنعت لابی کردم و گفتم ، ما باید اصولی را برای استفاده مسئولانه کنار هم قرار دهیم. و من مدتی احساس خوبی داشتم ، زیرا احساس می کردم ما به درستی رسیدیم. من احساس کردم که ما یک کد استفاده مسئولانه قرار داده ایم تا هر چه پیاده سازی شود دنبال شود. با این حال ، آن کد در زمان آزمایش نکرد. و دلیل آن این است که ما ظهور رسانه های اجتماعی را پیش بینی نمی کردیم. اساساً ، در زمانی که ما کد را در 1998 تأسیس کردیم ، گفتیم مهمترین عنصر در یک سیستم تشخیص چهره پایگاه داده برچسب گذاری شده از افراد شناخته شده است. ما گفتیم ، اگر من در پایگاه داده نباشم ، سیستم کور خواهد شد.
و ایجاد پایگاه داده مشکل بود. ما حداکثر می توانیم 1000000 ، 15000 ، 20000 بسازیم زیرا هر تصویر باید اسکن شود و باید با دست وارد آن شود – در دنیایی که امروز در آن زندگی می کنیم ، اکنون در رژیمی هستیم که اجازه دادیم جانور از کیسه خارج شود با تغذیه میلیاردها چهره به آن و کمک به خود با برچسب زدن به خودمان. ما در حال حاضر در دنیایی هستیم که هر گونه امیدی برای کنترل و الزام همگان به استفاده از تشخیص چهره دشوار است. و در عین حال ، هیچ کمبود چهره های شناخته شده ای در اینترنت وجود ندارد زیرا شما می توانید آن ها را بکشید ، همانطور که اخیراً توسط برخی از شرکت ها اتفاق افتاده است. بنابراین ، من در سال 2011 شروع به وحشت کردم و مقاله ای نوشتم که زمان آن است که دکمه وحشت را فشار دهید زیرا جهان به سمتی می رود که تشخیص چهره همه جا حضور دارد و چهره ها در همه جا در دسترس خواهند بود. در پایگاه های داده
و در آن زمان مردم می گفتند من زنگ خطر هستم ، اما امروز آنها متوجه شده اند که این دقیقاً همان چیزی است که امروز اتفاق می افتد. و بنابراین از کجا به کجا برویم؟ من برای قانونگذاری لابی کردم. من برای چارچوب های قانونی که استفاده از چهره دیگران بدون رضایت آنها را بر عهده شما می گذارد ، لابی می کنم. و بنابراین دیگر یک مسئله تکنولوژیکی نیست. ما نمی توانیم این فناوری قدرتمند را از طریق ابزارهای تکنولوژیکی مهار کنیم. باید نوعی چارچوب قانونی وجود داشته باشد. ما نمی توانیم اجازه دهیم فناوری بیش از پیش از ما جلو برود. پیش از ارزشهای خود ، جلوتر از آنچه که ما فکر می کنیم قابل قبول است.
هنگامی که به فناوری می پردازیم ، مسئله رضایت همچنان یکی از سخت ترین و چالش برانگیزترین مسائل است ، فقط اطلاع دادن به کسی به این معنی نیست که کافی است. به نظر من رضایت باید اطلاع داده شود. آنها باید پیامدهای معنای آن را درک کنند. و نه فقط برای گفتن ، خوب ، ما یک ثبت نام کردیم و این کافی بود. ما به مردم گفتیم ، و اگر آنها نمی خواستند ، می توانستند به جایی بروند.
و من همچنین متوجه می شوم که وجود دارد ، بسیار آسان است که توسط ویژگی های چشمگیر فن آوری فریب بخوریم که ممکن است مزیتی کوتاه مدت در زندگی ما ایجاد کند. و سپس در خط پایین ، ما تشخیص می دهیم که چیزی را که بیش از حد ارزشمند بود رها کرده ایم. و در آن زمان ، ما جمعیت را بی حساس کرده ایم و به نقطه ای می رسیم که نمی توانیم عقب نشینی کنیم. این چیزی است که من نگران آن هستم. من نگران این واقعیت هستم که تشخیص چهره از طریق کار فیس بوک و اپل و دیگران. من نمی گویم همه اینها نامشروع است. بسیاری از آن مشروع است.
ما به نقطه ای رسیده ایم که عموم مردم ممکن است بدبین شده و حساسیت زا شوند زیرا همه جا آن را می بینند. و شاید در 20 سال آینده ، خانه خود را ترک کنید. دیگر انتظاری را نخواهید داشت که نبوده اید. توسط ده ها نفر که در طول مسیر از آنها عبور می کنید ، آن را تشخیص نمی دهد. من فکر می کنم در آن مقطع زمانی عموم مردم بسیار نگران خواهند شد زیرا رسانه ها گزارش مواردی را که افراد مورد تعقیب قرار گرفته اند ، آغاز می کنند. افراد مورد هدف قرار گرفتند ، حتی افراد براساس دارایی خالص خود در خیابان انتخاب و ربوده شدند. من فکر می کنم مسئولیت زیادی بر دوش ماست.
و بنابراین من فکر می کنم که مسئله رضایت همچنان صنعت را درگیر خود خواهد کرد. و تا زمانی که این س aال به نتیجه نرسد ، شاید حل نشود. من فکر می کنم ما باید محدودیت هایی را در مورد آنچه می توان با این فناوری انجام داد ، ایجاد کنیم.
حرفه من همچنین به من آموخته است که پیشروی زیاد چیز خوبی نیست زیرا تشخیص چهره ، همانطور که امروز می شناسیم ، در واقع در سال 1994 اختراع شد. اما اکثر مردم فکر می کنند که توسط فیس بوک و الگوریتم های یادگیری ماشین ابداع شده است. در حال حاضر در سراسر جهان در حال افزایش است من اساساً ، در برهه ای از زمان ، مجبور شدم از سمت مدیرعاملی عمومی کنار بروم ، زیرا استفاده از فناوری را که شرکت من قصد تبلیغ آن را داشت محدود می کردم ، زیرا ترس از پیامدهای منفی برای بشریت داشت. بنابراین من احساس می کنم دانشمندان باید شهامت داشته باشند تا بتوانند آینده خود را نشان دهند و پیامدهای کار خود را ببینند. من نمی گویم آنها باید دستاوردهای خود را متوقف کنند. نه ، شما باید با تمام توان پیش بروید ، پیشرفت های بیشتری انجام دهید ، اما ما همچنین باید با خود صادق باشیم و اساساً به جهان و سیاست گذاران هشدار دهیم که این پیشرفت دارای مزایا و منفی است. و بنابراین ، در استفاده از این فناوری ، ما به نوعی راهنما و چارچوب نیاز داریم تا مطمئن شویم که برای یک برنامه مثبت و نه منفی برنامه ریزی شده است.
جنیفر: من آنجا بودم وقتی … یک پروژه تاریخ شفاهی است که شامل داستان افرادی است که در هوش مصنوعی و محاسبات شاهد پیشرفت هایی بوده اند.
آیا داستانی برای گفتن دارید؟ کسی را می شناسید که می داند؟ یک ایمیل به ما در [email protected] ارسال کنید.
[MIDROLL]
[CREDITS]
جنیفر: این قسمت در دسامبر 2020 در شهر نیویورک ضبط شد و توسط من با کمک آنتونی گرین و اما چیلکنز تهیه شد. ما توسط مایکل ریلی و مت هونان ویرایش شده ایم. مهندس میکس ما Garret Lang است … با طراحی صدا و موسیقی توسط Jacob Gorski.
ممنون که گوش کردید ، من جنیفر قوی هستم.
[TR ID]