اصل و نسب ماهیگیری Yup’ik الهام بخش مهندس و نویسنده آلاسکایی است

برای Mia Heavener ’00، بیشتر زندگی حول محور آب می چرخد. او به عنوان مهندس عمران ارشد کنسرسیوم بهداشت قبیله ای بومی آلاسکا (ANTHC)، سیستم های آب را برای جوامع در ایالت خود طراحی می کند. و در زمان مرخصی خود، او اغلب با تجارت ماهیگیری تجاری خانواده اش کار می کند، که با مادربزرگش شروع شد. تقریباً هر تابستان او در یک سفر سه هفته‌ای برای ماهیگیری ماهی قزل آلا در خلیج بریستول شرکت می‌کند.

Mia Heavener '00

عکس محبت آمیز

من ساعت 1 صبح امروز کار می کردم. هیونر که از میراث یوپیک است، توضیح می دهد که شما به نوعی جزر و مد را دنبال می کنید. یوپیک ها یکی از بزرگترین گروه های بومی آلاسکا هستند که بومیان آن نزدیک به 18 درصد از جمعیت را تشکیل می دهند.

او می‌گوید: «مادربزرگ من در خلیج نوشاکک به دنیا آمد و من اینجا یاد گرفتم که واقعاً سخت کار کنم. “این آخرین جایی بود، آخرین باری که پدرم را زنده دیدم.” اگرچه او پدرش را در سن 11 سالگی از دست داد، اما تصمیم گرفت راه او را به عنوان یک مهندس عمران دنبال کند.

هیونر پس از فارغ التحصیلی از MIT و مدت کوتاهی برای یک شرکت در کمبریج کار کرد، به آلاسکا بازگشت و کار مهندسی در ANTHC پیدا کرد. او همچنین به عنوان یک نویسنده احساس می کرد (“من همیشه یک خیالباف بودم”)، و به اندازه کافی از آن شغل فاصله گرفت تا مدرک کارشناسی ارشد خود را در رشته هنرهای زیبا در زبان انگلیسی و نویسندگی از دانشگاه ایالتی کلرادو، بر اساس مطالعات ادبیات، دریافت کند. او در کنار مهندسی عمران به عنوان دانشجوی کارشناسی ادامه داد. اولین رمان او که در دهکده ماهیگیری آلاسکا اتفاق می‌افتد با عنوان زیر نوشاگاک بلوف در سال 2019 منتشر شد.

در یک هفته معمولی، هیونر زود از خواب بیدار می شود تا قبل از روزهای طولانی مهندسی بنویسد. اگرچه مقر آن در ANTHC، بیمارستان بومی مرکزی در انکوریج است، او به سراسر ایالت سفر می کند. او می گوید از حدود 250 روستای آلاسکا، بسیاری از آنها فقط منابع آب مشترک دارند و تقریباً 30 روستا هنوز آب و فاضلاب ندارند.

او می‌گوید: «همه باید آب آشامیدنی داشته باشند – این یک حق بسیار اساسی است – اما قطعاً مکان‌هایی در آلاسکا وجود دارد که این آب را ندارند. ماموریت او این است که استانداردهای بهداشتی و بهداشتی مناسب را برای هر چه بیشتر جوامع فراهم کند.

او به یاد می آورد: «اولین باری که یک کارخانه آب طراحی کردم در روستای کاسیگلوک قدیمی بود. «آنها چیزی در آنجا نداشتند. آنها فقط آب را حمل می کنند و از یک سطل استفاده می کنند [for their toilet]. یادم می‌آید که برای اولین بار بچه‌ها را دیدم که دست‌هایشان را در خانه‌شان می‌شویند – آنها فقط لبخندهای احمقانه‌ای روی صورتشان داشتند و آن را روشن و خاموش، روشن و خاموش می‌کردند.»